سرسپرده

عمیق ترین درد زندگی


 

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

 


بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی

 

 

 

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، 

 


بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است



عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 

 


بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده

 



عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

 


بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی

 

 

 

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، 

 


بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی



عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 

 


بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد



عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 

 


بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است



عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 

 

 


بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: پنج شنبه 18 اسفند 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آخه چرا.........

خدایا چرا آدما اینطوری شدن ؟خدایا خیلی وقته که دیگه یه آدم ساده و بی غل و غش ندیدم

هرکسی به آدم نزدیک میشه یا میخواد ازت سوء استفاده کنه یا فقط و فقط واسه منفعت

 خودش میاد طرفت.خدایا هر کسی بهم نزدیک میشه هزاران توقع ازم داره ولی من نمیتونم

ازش توقع وفاداری داشته باشم.چرا همه در حالیکه وقیحانه و درست جلوی چشمم رطب

میخورن ولی با پر رویی هرچه تمامتر منع رطبم میکنن؟آخه قربونت برم خدا جون چرا دستم

رو تو عسل کردم و تو دهن هر کسی گذاشتم دستم رو گاز گرفت؟آخه چرا بیشترین بدی رو

از کسی دیدم که بیشترین خوبی رو در حقش کردم؟بیشترین دروغها رو از کسی شنیدم که

از همه دنیا باهاش صادق تر بودم؟بزرگترین خیانت رو از کسی دیدم که بزرگترین وفاداری رو

بهش داشتم؟چرااااااااااا آخه خدا ؟خوده تو هم که آره ....... بیشتر از همه دنیا با تو دردودل

کردم ولی کمترین جواب و ازت شنیدم.....پس کی باید این سوالهای منو جواب بده هان......؟

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: پنج شنبه 11 اسفند 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلم گرفته از .......

دلم گرفته از آدم هايي که مي گن دوسِت دارم

 اما معني شو نمي دونن

از آدم هايي که مي خوان مال اونا باشي

اما خودشون مال تو نيستن

از اونايي که زير بارون برات مي ميرن و وقتي

آفتاب مي شه همه چيز يادشون میره .

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گاهی ......

 

گاهی كه دلم...


به اندازه ی تمام غروبها می گیرد...


چشمهایم را فراموش می كنم...


اما دریغ كه گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند...


من از تراكم سیاه ابرها می ترسم و هیچ كس...


مهربانتر از گنجشكهای كوچك كوچه های كودكی ام نیست...

 

و كسی دلهره های بزرگ قلب كوچكم را نمی شناسد...


و یا كابوسهای شبانه ام را نمی داند...

 

با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست...

 

از دل هر كوه كوره راهی می گذرد...


و هر اقیانوس به ساحلی می رسد...

 

و شبی نیست كه طلوع سپیده ای در پایانش نباشد...

 

از چهار فصل دست كم یكی كه بهار است...

من هنــوز تورا دارم..

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: جمعه 21 بهمن 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یادمان باشد

 

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

پرپروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند،

طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کبوتر جان

کبوتر جان من ، ای سوخته بالت

زمکر آتش نامردمیهای جهان زشت و بی سامان .

کنون که مرحمی  از عشق من بر تنت داری

و تنها میروی تنها

به آنجا که نمیدانی سراب چشمه زرین خورشید است و یا ظلمت سرای دوزخ تاریک

تو را از خون روحم هدیه ای دارم که بر گوشت بیاویزی

به امیدی که چنان خنجری باشد به روز جنگ و پیکارت

به رزم نامرادیها...

و آنچه نام بد دارد

در این دنیای بد پرور

که میسازد به نامردان و می تازد به آنانی که درون سینه دلی چون برگ گل دارند.

چنان که خواجه شیراز میگوید:جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد...

کبوتر جان من پاییز زیبا نیست . ولی باید پذیرا شد که آنهم فصلی از سال است.

ز رویاها گریزان باش و رو در بدان بنگر

که می بینی و میدانی

نه می بینند و می دانند.

که از تندیس دورا دور ارزشهای یک انسان هر آنکس در توان فکر خود گوید فلانی کیست.

به هنگامیکه درون لیوان آبی آب می بینی که نیمش خالی و نیم دگر اب است.

نگو خالیست .

بگو تا نیمه اش آب است.

جهان پر شهد پر زهر است.

جهان شمشیر برانی است.

که یکسو دسته اش

سوی دگر یک دشنه بران و بی رحم است.

که تا تو در کدامین سوی آن باشی

زمین جائیست که در آن غالب و مغلوب ، حاکم و محکوم یکسانند .

چو انسانند و بعد از سالیانی با سطوح خاک یکسانند...

در این پیچ و تاب گنگ و نا معلوم که مردم هستی اش خوانند

تو باید با تبسمهای شیرینت گل باغ زمان  باشی اگر خواهی که از نامردمیها در امان باشی.

کبوتر جان من

عشق و محبت در دل و اندر زبان مردمان یک لفظ بی معناست .

اگر معنا در آن باشد ، هدف یا سکه زرد است یا لذات جسمانی.

محبت کیش مروارید غلطان است.

که باید در پی اش دریا و اقیانوس را طی کرد ، اگر خر مهره ها را جای مروارید در ذهنت مپنداری.

کبوتر دانه می پاشند .

کبوتر دام می سازند.

کبوتر مردمان از هیچ ننگ و نام می سازند.

کرانه تا کرانه از برای صید تو دام است که بر هر دام نوشته واژه زیبا و نرم دوستت دارم.

سخن دانه است و بعد از دانه بام و بر سر هر بام دامی است...

کبوتر دانه را بردار و بر بام کسی منشین

که گر در دام افتی قفس خالی نمی ماند.

ز من بشنو

که من بی کس ترین انسان دنیایم

ولیکن خود کس خویشم ، اگر مسکین و درویشم.

و باور کن که تا خون زمان در پیکر سرد زمین جاریست.

و تا من هستم و در گوشه سینه دلی دارم

دلی زخمی زتو با عهد و پیمان های بشکسته

تو را درکنج دهلیزش به سان جان شیرین دوست میدارم.

کبوتر جان من

ای عشق دیرینم ،حدیث دلنواز لحظه های پاک و شیرینم

مرا...نام مرا در کنج گورستان خاطراتت مرده ای انگار

ولیکن

رسم و آئین مرا یاد آر

که انسانیت مطلق فقط معنای دلشادی است.

و جز این زندگی خالی از آب است و آبادیست...

کبوتر جان من

جانم و چشم انداز چشمانم

و آنچه معنیش را نیک می دانم

رفیق و همره راهت

اگر زشتم اگر زیبا

اگر تلخم اگر شیرین

اگر شادم اگر غمگین

اگر بی کس ترین انسان دنیایم،

تویی تنها تویی دنیای رویایم.

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: جمعه 14 بهمن 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چرا .......؟

چرا دروغ.........؟

چرا عادت کردیم سر ساده ترین چیزها

دروغ بگیم به هم دیگه؟

یعنی نمی دونیم این ساده ترین چیزها که سرش

به راحتی آب خوردن دروغ میگیم بعداً ممکنه تبدیل  بشن به بزرگترین دردسر

روحی و عاطفی زندگی ما؟

بدست آوردن اعتماد و اطمینان کسی ممکنه ساله طول بکشه

ولی مطمئناً اعتمادی که سالها طول کشیده تا بدست بیاد میتونه واسه همیشه

به خاطر یه دروغ الکی نابود بشه.

ازت انتظار نداشتم........

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: پنج شنبه 6 بهمن 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تولد عشق

.

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،

شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت

امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق

خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم

تولدت مبارک ندا جان

سوم بهمن هزار و سیصد و نود

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: سه شنبه 4 بهمن 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلتنگی

دلم برات تنگ شده...اما من میتونم این دوری رو تحمل کنم...

 

به فاصله ها فکر نمیکنم ...می دونی چرا؟؟؟ اخه...

 

جای نگاهت روی نگاهم مونده...رد احساست روی دلم جا

 

مونده...می تونم تپش های قلبت رو بشمارم...

 

چشمهای بیقرارت هنوز دارن باهام حرف می زنن...حالا چطور

 

بگم تنهام؟...چطور بگم تو نیستی؟...اره خودت می دونی می دونی

 

که همیشه با منی...می دونی که تو توی لحظه لحظه های من جاری

 

هستی...اخه تو توی قلب منی...برای همینه که همیشه با منی...برای

 

همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... هر وقت که دلم

 

برات تنگ میشه ...هر وقت حس می کنم دیگه طاقت ندارم ...دیگه

 

نمی تونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق

 

می کشم ...صدای مهربونت رو می شنوم...و اخر همه اینها به یه

 

چیز میرسم به عشق تو اره به تو اون وقت دلتنگیم برطرف می شه...

 

اون وقت تو رو نزدیک تر از همیشه حس می کنم...اون وقت دیگه

 

تنها نیسم...حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوستش دارم...به این

 

تنهایی دل بستم ...حالا می دونم این تنهایی خالی نیست...پر از یاد

 

عشقه...پر از اشکهای گرم عاشقونه

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: یک شنبه 25 دی 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چه سخت است........

و چه سخت است وقتی هنوز لبریز دوست داشتن باشی؛

وقتي نبايد دوست داشته باشي و داري!

و چه سخت است فراموش نکردن؛ 

و چه سخت است پر از احساس باشی برای پنهان کردن؛

و پر از اشک باشی برای نريختن؛

و پر از حرف باشي برای انباشتن.

و چه سخت است فرو رفتن در دریای سکوت؛

و ته نشین شدن در اندوه و غم.

و چه سخت است خاموش بودن در روشنای روز؛

و بیداری در امتداد سياهي! 

و چـــه سخت تر، گذشتن از آنی که از آنِ دیگری ست؛ دیگر

و چه احمقانه، شیرین است اصرار بر دوست داشتنِ تنها حادثه زندگیت؛

که در زمستان جوانه زد؛

و در بهار پژمرد.! 

و چــــــه ســــخت است تحمل کردن در اوج ناتوانی!!!

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: چهار شنبه 21 دی 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلنوشته عاشق پاییز

فرود می‌آیم
بعد سال‌ها، بعد ساعت‌ها
از آرزوهایم
فرود می‌آیم …

نه روزگار
آنگونه بود که برایم گفتند
نه مَردُمانش آنگونه بودند
که خوش‌بینانه تصورشان می‌کردم …

آنچه اینجا
فراوان یافت می‌شود
دهان‌های همیشه بازِ،
پِر مُدَعاست …

اینجا، حتی،
نام‌ها را هم
به سیاهی کشیده‌اند …
دیگر هیچ کلمه‌ایی
یافت نمی‌شود
که با شنیدنش
زلالی در تو سرشار شود …

کلمات،
بی‌معنی شده‌اند !
آه، عزیزم !
مضحک است، مضحک …

دیگر هیچ خرمالویی نمی‌رسد
بمانند کلمات !
همه چیز تا همیشه گَس است …

از لابه‌لای این حرف‌ها
فرود می‌آیم …

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: دو شنبه 12 دی 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زندگی مسخره

 من از این زندگی مسخره هیچی نمیخوام

جز یه پیانو و یه حنجره هیچی نمیخوام

هرچی خواستم  نه  به هر چی که نخواستم رسیدم

حالا جز عمر  گره تو گره   هیچی نمیخوام

 

هیچکی یادداشتام و هیچ وقت ننوشت و دیگه من

از تو هم دفتر بی خاطره هیچی نمیخوام

تا سر از خاطره دستای رنگی درآرم

جز قلم وقتی پر از  جوهره هیچی نمیخوام

نبین از عشقای تو  بچگی هیچی نمیگم

جز تو و بادکنک و سرسره هیچی نمیخوام

تیکه چوبی باشه اسب کودکی های منه

باد اگه میوزه جز فرفره هیچی نمیخوام

 

من از این زندگی مسخره هیچی نمیخوام

جز یه پیانو و یه حنجره هیچی نمیخوام

وقتی از بی تپشی دنیا عقیمه واسه من

غیر عشق ، این تپش باکره هیچی نمیخوام

 

بی چشای تو به جز آینه و چشمای خودم

که تو بارون جدایی ، تره هیچی نمیخوام

توی شعر اون که با من  زندگی کرده دلمه

جز جوون موندن این شاعره هیچی نمیخوام

 

هی میپرسن چی میخوای

اون که میخوام نیست

اما باز انگاری گوش خلایق کَره

هیچی نمیخوام

 

بس که مُردم رو صلیب ستم  بی خبرا

غیر عیسایی از این ناصره هیچی نمیخوام

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: جمعه 9 دی 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مترسک

 

خدایا از یار لحظه ای بودن خسته شدم.از سنگ صبور بودن خسته شدم از ایستگاه توانبخشی تو راه مونده ها بودن خسته شدم .از ایستادن وتماشای به سرعت رد شدن آدما از کنارم خسته شدم.خدایا حسم درست عین حس مترسکیه که دیگه دستش واسه پرنده ها رو شده و ازش که نمیترسن که هیچ توی همه جای بدنش لونه درست کردن.خدایا یه کاری برام بکن نذار باور کنم که واقعاً همونطوریکه خیلی ها میگن عدالتی وجود نداره.اگه واقعاً عادلی بهم بگو چرا و به چه جرمی منو مترسکی با پایی ثابت در زمین آفریدی و دیگری را با دست و پا و پر و بالی برای رفتن؟

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: جمعه 1 دی 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خداحافظ

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن


ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن


خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه


لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه


یكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند


یكی با دست ناپاكش گلای باغچمو سوزوند


تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو


هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو


خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم


نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم


نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم


از این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم


نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی


تو كه بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی


تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندم


تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم


خداحافظ گل پونه . كه بارونی نمی تونی


...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام


خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام


خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید


به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید


اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس


نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس


خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها


بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا


خداحافظ خداحافظ


همین حالا


خداحافظ

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: پنج شنبه 1 دی 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خیلی ممنون

خیلی ممنون انقد آسون منو داغون کردی


واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی


تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی

منو به محبت دو روزه مهمون کردی


همه عالم می دونستن که بری میمیرم


اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی


خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم


خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم

من حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوا

با همین سر به هواییت منو ویرون کردی


من که با نگاه شیرین تو فرهاد شدم

مگه این کافی نبود که منو مجنون کردی؟

همه عالم می دونستن که بری میمیرم

اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی

خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: سه شنبه 29 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

به که بايد دل بست.....؟

 

 

سينه ها جای محبت، همه از كينه پر است

هيچكس نيست كه فرياد پر از مهر تو را ـ

گرم، پاسخ گويد

نيست يك تن كه در اين راه غم آلوده عمر ـ

قدمی، راه محبت پويد

خط پيشانی هر جمع، خط تنهائيست

همه گلچين گل امروزند ـ

در نگاه من و تو حسرت بی فردائيست

به كه بايد دل بست ؟

به كه شايد دل بست ؟

***

نقش هر خنده كه بر روی لبی ميشكفد ـ

نقشه يی شيطانيست

در نگاهی كه تو را وسوسه عشق دهد ـ

حيله پنهانيست

***

زير لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ

هر كجا مرد توانائی بر خاك نشست

پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ

هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شكست

به كه بايد دل بست؟

به كه شايد دل بست؟

***

خنده ها ميشكفد بر لبها ـ

تا كه اشكی شكفد بر سر مژگان كسی

همه بر درد كسان مينگرند ـ

ليك دستی نبرند از پی درمان كسی

***

از وفا نام مبر، آنكه وفاخوست، كجاست ؟

ريشه عشق، فسرد

واژه دوست، گريخت

سخن از دوست مگو، عشق كجا ؟ دوست كجاست ؟

***

دست گرمی كه زمهر ـ

بفشارد دستت ـ

در همه شهر مجوي

گل اگر در دل باغ ـ

بر تو لبخند زند ـ

بنگرش، ليك مبوی

لب گرمی كه ز عشق ـ

ننشيند بلبت ـ

به همه عمر، مخواه

سخنی كز سر راز ـ

زده در جانت چنگ ـ

بلبت نيز، مگو

***

چاه هم با من و تو بيگانه است

نی صد بند برون آيد از آن، راز تو را فاش كند

درد دل گر بسر چاه كنی

خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند

گر شبی از سر غم آه كنی

***

درد اگر سينه شكافد، نفسی بانگ مزن

درد خود را به دل چاه مگو

استخوان تو اگر آب كند آتش غم ـ

آب شو، « آه » مگو

***

ديده بر دوز بدين بام بلند

مهر و مه را بنگر

سكه زرد و سپيدی كه به سقف فلك است

سكه نيرنگ است

سكه ای بهر فريب من و تست

سكه صد رنگ است

***

ما همه كودك خرديم و همين زال فلك

با چنين سكه زرد ـ

و همين سكه سيمين سپيد ـ

ميفريبد ما را

هر زمان ديده ام اين گنبد خضرای بلند ـ

گفته ام با دل خويش

مزرع سبز فلك ديدم و بس نيرنگش

نتوانم كه گريزم نفسی از چنگش

آسمان با من و ما بيگانه

زن و فرزند و در و بام و هوا بيگانه

« خويش » در راه نفاق ـ

« دوست » در كار فريب ـ

« آشنا » بيگانه

***

شاخه عشق، شكست

آهوی مهر، گريخت

تار پيوند، گسست

به كه بايد دل بست ؟

به كه شايد دل بست ؟

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: دو شنبه 28 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سرسپرده

اگه تا روز قیامت
داشتنت نباشه قسمت
چشم براه تو میمونم
با دلی پر از صداقت
اگه با اشکای گرمم
دل سنگ برام بسوزه
اگه جسم من بپوسه
بعد دنیای دو روزه
اگه نقش قصه هاشی
مه روی قله هاشی
بری و از من جداشی
اگه باشی و نباشی
نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خستم
این تویی که می پرستم
سر سپرده تو هستم
اگه جای تو به این دل
همه دنیا رو ببخشن
می گذرم از هر چه دارم
اگه باشی عاشق من
اگه زنجیر به پاهام اگه
قفل و اگه صد بند
میرسم هرجا که هستی
به تو و عشق تو سوگند
اگه باشی تاجی بر سر
یا که از ذره ای کمتر
دل من داغ تو داره
تا ابد تا روزه آخر
نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خستم
این تویی که می پرستم
سر سپرده تو هستم
اگه با یک قلب تبدار
بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم رو
ببرن تا چوبه دار
اگه زندگیم فناشه
طعمه خشم خداشه
یا که در حسرت عشقت
روحم از بدن جداشه
اگه قلبم و شکستی
رفتی و از من گسستی
مهربون یا خودپرستی
هر چه هستی هر که هستی
نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خستم
این تویی که می پرستم
تو بتی من بت پرستم

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: یک شنبه 27 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

استعفا

 

به  کی باید بگم؟ چطوری باید بگم ؟بگم که  به  همه  مقدسات   قسم این   بلاها حق من نیست.

از کی باید بپرسم جرمم چیه ؟......البته حالا دیگه میدونم.جرمم اینه که میخوام آدم باشم تو دنیایی که

بیشتر  آدماش از آدمیت فقط اسم آدم و یدک می کشن و اگه کسی بخواد همرنگ ا ونا نباشه دست

به دست هم میدن و قصد نابودیشو میکنن.جرمم اینه که  وقتی به کسی گفتم دوستش دارم که واقعاً

دوستش داشتم و جز لبخند روی لبهاش هیچ  چیزی براش نخواستم.نخواستم اذیتش کنم

نخواستم ازش سوء استفاده کنم نخواستم براش سیاست به خرج بدم و نخواستم واسه شنیدن یه

دوستت دارم ساده از دهن من دلشو خون کنم ....آره اینا جرمهای منه ولی باید بدونن اگه

بخاطر این جرمها سرم هم بالای دار بره هیچوقت از انجام این جرمها ابراز ندامت نخواهم کرد

اگه به دید اونا آدم بودن تو این زمونه به نامردی و سنگدلی و خیانت و جنایته  همشون رو  نا امید

میکنم و همین الان از آدم بودن استعفا میدم.

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: یک شنبه 27 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خواهشی از تو .....

نازنین یار

بیا و  با انصاف باش قسمت نمیدهم چرا که از ابتدا گفته ام تورا هیچگاه در تنگنا نخواهم گذاشت .از تو

خواسته ای دارم از تو میخواهم ؛ از تو عاجزانه میخواهم  اگر  همانقدر که من تو را دوست میدارم  مرا

دوست نمیداری خودخواه نباشی و این حرف را به خودم هم بگویی تا بدانم .چون میدانم تنها در

صورتی برای همیشه با من خواهی ماند که مرا همان اندازه بخواهی که من تو را میخواهم.به پاکی

وجودت دیگر تحمل مدفون شدن زیر آوار بنای خرد و خراب عشق نافرجام را ندارم.یک بار  آن

هم به هزار مکافات توانستم از زیر چنین آواری سالم بیرون بیایم و  به هزار مصیبت توانستم قامت

راست کنم.

آیا این خواسته زیادیست؟میدانم اکنون که این نامه را میخوانی پیش خود  میگویی  :پسرک پر  مدعا

مگر نگفتی که مرا در تنگنا نمیگذاری؟اگر این چیزی که تو از من میخواهی در تنگنا گذاشتن نیست

پس چیست؟

عزیز جان در جوابت تنها طلب بخشش است من را. هرچند که تو آنقدر بزرگی که در هیچ تنگنایی

نمی گنجی اما این نمیتواند عذری باشد بر بدقولی من.میدانم که  مرامیبخشی. چون میدانم دلی

داری نرم تر و لطیف تر از یک رویای خیال انگیز. میدانی نازنینم ، همیشه از زمانی که عشق را

شناختم تنها یک آرزو داشتم آن هم داشتن یک زندگی عاشقانه بوده ناگفته نماند که حرف تورا که

میگویی تنها با عشق نمیشود زندگی کرد را کاملاً قبول دارم ولی گل همیشه بهارم این را هم

میدانم که اگر عشق واقعاً عشق باشد چنان قدرتی به  دو دلداده میبخشد که  توانایی حل کردن تمامی

مشکلات را بدون هیچ ناراحتی پیدا خواهند کرد.عزیزترینم اگر  همسان من که تو را دوست دارم

دوستم بداری در پاسخ به اطمینانت عمرم را پیشکشت خواهم کرد.ناگفته نماند اگر بدانسان هم

دوستم نداشته باشی هیچ خللی در میزان عشق و علاقه من نسبت  تو وارد نخواهد شد. آخر  عشق و

علاقه تجارت نیست که همه چیز پایاپای باشد.

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: پنج شنبه 24 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یه شب .......

یه شب با هم دیگه می ریم از اینجا تا آخر دور

من واسه تو تو واسه من یه عمر می شیم سنگ صبور

یه شب تو بوم نقاشی میون ابرا می شینیم

مطمئنم که اون زمون عشقو قشنگتر می بینیم

یه شب فقط برای هم شعرای رؤیایی می گیم

فقط برای ما شدن از عشقِ دریایی می گیم

یه شب پرنده می شیم و می ریم تا یک رنگین کمون

اون وقت بهت می گم منو تا آخرش عاشق بدون

یه شب یه تورِ مشکیو رو پوست نازت می کشم

تو تاریکیش گم میشم و می رم و پیدا نمی شم

یه شب قدمهای تو را کنار لبهام می برم

با قیمت یه عمر وفا یه بوسه از اون می خرم

یه شب گلای عالمو شاخه به شاخه می چینم

می خوام خجالت زده شم وقتی چشاتو می بینم

یه شب آخر جادو می شم از این همه نازُ ادات

از عزیزم گفتن تو فدایِ یک تار موهات

یه شب همه دریاها را تو حوض سینه جا می دم

یه مهمونی با ماهی ها واسه دل شیدا می دم

یه شب نگین چشماتو رو تاجِ دنیا می ذارم

یعنی میشه من تا ابد سر از پاهات برندارم؟

یه شب آتیش بوسه هات کوه یخو آب می کنه

از خجالت گونه هامو غرق یه سیلاب می کنه

یه شب حریم صبر ما می شکنه و رها می شیم

بذار با اطمینان بگم برای هم خدا می شیم

یه شب تموم رؤیاهام رنگِ حقیقت می گیرن

ولی یه ترسم اینجا هست نیای و بی تو بمیرن

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: سه شنبه 22 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جرم من

 

آخه چرا یکی پیدا نمیشه جواب منو بده ؟چرا باید زندگی من

اینطوری باشه؟آهن هم اگه بودم با این تغییرات 180 درجه ای

که داره روزانه تو زندگیم اتفاق می افته تا حالا 100 بار ترک

خورده بودم شکسته بودم......بابا آخه گفتن یا رومی روم یا

زنگی زنگ نگفتن یه دقیقه رومی روم دقیقه بعدی زنگی زنگ.

آخه جرمم چیه؟این که دوست ندارم کلک بزنم؟اینکه دوست

ندارم چون میخوام خوبی ببینم بدی کنم؟یا اینکه نمی تونم

دوست داشتنم و مخفی کنم و با سیاست برخورد کنم؟

بابا جون من همینطوریم دنیا از رو نرفتی هی با بلاهایی که

سرم میاری و منم تسلیم نمیشم هان؟ترجیح میدم دیگه

کسی رو دوست نداشته باشم تا اینکه بخوام با سیاست و

دوز و کلک یکی دوست داشته باشم.

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: جمعه 18 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

این روزها

 

پانزدهم و شانزدهم آذر ماه 1390 که روی هم میشه 48 ساعت تبدیل شد به بهترین ساعتهای عمرم .اصلاً نفهمیدم

این 48 ساعت چطوری گذشت ، عین برق تو فاصله یه چشم

بهم زدن.سال 90 سال خیلی عجیبی بود تا اواخر نیمه اول

 سال فکر میکردم که بدترین سال زندگیمه که تا اونموقع هم

بود.اما با شروع فصل خودم (پاییز) ورق کاملاً برگشت اتفاقاتی

افتاد که باعث شد سال 90 علاوه بر بدترین سال زندگیم به

بهترین سال زندگیم هم تبدیل بشه .امسال من پوست

انداختم امسال من مردم و دوباره به دنیا اومدم ولی نه اون

مردن دست خودم بود و نه این زنده شدن.اینارو دارم مینویسم

که هیچ وقت یادم نره زندگی میتونه چقدر سخت باشه اگه ما

آدما با خودمون لج کنیم و اصرار به دوست داشتن کسی

داشته باشیم که دوستمون نداره و در عوض اون کسی که

دوستمون داره رو نبینم و آزارش بدیم .از قدیم گفتن :

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد

خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

این به شرطیه که خواهان خودمون رو درست تشخیص بدیم ،

نه هر آنکه سر بتراشد قلندری داند.

در وصف خواهان همین و بس که کسیه که ما رو واسه

 خودمون بخواد نه واسه قیافه و شغل و پول و موقعیت و محل

تولدمون در ضمن هیچوقت به هچ دلیلی حاضر نیست ناراحتیه

ما رو ببینه .خیلی ها که عشق رو نمیشناسن ازش میترسن

آخه فکر میکنن عشق یعنی اسارت ولی اینی که الان میگم و

فقط عاشقا میفهمن اونم اینه که عشق یعنی آزادی محض

یعنی پرواز یعنی آخر ایثار و فداکاری یعنی فدای معشوق

شدن.شاید بعضی ها نتونن تشخیص بدن که عاشقن یا نه

 راهش خیلی راحته فقط باید انسان با خودش رو راست باشه

باید فکر کنه اگه یه روزی معشوقش گفت اگه منو دوست

 داری ولم کن وبرو که من اینطوری راحت ترم آیا میتونه با

کمال میل به خاطر معشوقش ازش بگذره؟اگه تونست اون

اسمش عشقه اگه نتونست مطمئناً عشق نیست و یه

خودخواهیه محضه.آدما بیاین و اسم عشق رو با

خودخواهیامون به گند نکشیم.

 

 

 

 

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: پنج شنبه 17 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه

خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه

کنارم هستی و باز هم بهونه هامو میگیرم

میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم

یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم

از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم

فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم

محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم

میدونم که یه وقت هایی دلت میگیره از کارم

روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری

کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاست دریا

مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا

قشنگه ردپای عشق میاد زیر چتر برف

اگه حاله منو داری می فهمی یعنی چی این حرف

میدونم که یه وقت های دلت میگیره از کارم

روزای که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری

 

 

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: جمعه 11 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عشق یعنی ......

عشق چیزی جز ظهور مهر نیست .....

                    عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛

                         عشق یعنی كوشش بی ادعا .....

                             عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛

                                 عشق یعنی رفتن با پای سر .....

                                   عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛

                                     عشق یعنی جان من قربان اوست .....

                                        عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛

                                          حرفهای دل بدون گفتگو .....

                                           عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛

                                           عشق یعنی بوسه بی شهوتی .....

                                            عشق ، یار مهربان زندگی ؛

                                          بادبان و نردبان زندگی .....

                                     عشق یعنی دشت گلكاری شده ؛

                                   در كویری چشمه ای جاری شده .....

                            یك شقایق در میان دشت خار ؛

                       باور امكان با یك گل بهار .....

                     در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛

                   عشق تاب آخرین برگ درخت .....

                    عشق یعنی روح را آراستن ؛

                    بی شمار افتادن و برخاستن

                       عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛

                             عشق یعنی مهربانی در عمل ؛

                                  عشق یعنی گل به جای خار باش ؛

                                    پل به جای اینهمه دیوار باش .....

                                  عشق یعنی یك نگاه آشنا ؛

                                  دیدن افتادگان زیر پا .....

                              عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛

                          عشق یعنی ماهی راهی شده .....

                      عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛

                   عشق صیادی بدون تیر و دام .....

                 عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛

                عشق یعنی گل به روی شاخه ها .....

                 عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛

                    بردن پروانه از لای كتاب

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: یک شنبه 6 آذر 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

لمس مرگ

 

اینقدر چند روز گذشته عجیب و باور نکردنی بوده که نمی دونم چطوری ازش

 بنویسم فقط اینو میدونم شبی که از خدا خواستم

یا منو بکشه یا دیگه نذاره اون حس لعنتی بیاد سراغم تا سر حد مرگ رفتم.وقتی

که شبی که تازه از راه رسیده بودم اون اس ام

اس  رو که ندا بام فرستاد خوندم و اینقدر ناراحت شدم که آرزوی مرگ کردم

فکرش رو هم نمیکردم  تا دقایقی بعد قراره تا سر

حد مرگ پیش برم و فقط در اثر یه معجزه نجات پیدا کنم.زدم از خونه بیرون

دیوانه وار رانندگی میکردم یه لحظه به خودم

اومدم کنار یه مغازه وایسادم تا یه آبی چیزی بگیرم تا اروم بشم  یه رانی گرفتم

و برگشتم تو ماشین ولی هیچوقت از اون رانی

نخوردم چون الان بعد از چند روز تنها چیزی که یادم میاد یه صدای مهیب و

بلند بود بعدش چشمم رو تو بیمارستان باز کردم

گیج بدم تا یکی دو ساعت تا اینکه فهمیدم یه خاور ترمز بریده و زده به یه پسر

بچه ده ساله که بنده خدا در جا تموم کرده بعد

اومده روی من همه میگفتن معجزه ست ولی من زیاد قبول نداشتم تا عکس

تصادف رو دیدم طرف راننده که من نشسته بودم کاملاً

له شده بود آتش نشانی مجبور شده بود ماشین رو ببره تا منو بیاره بیرون و

نکته عجیب اینجاست که من حتی یه خراش هم بر

نداشتم .دیوونه کنندست.نمیدونم منظور خدا از این کار چی بوده 2 روز به

خاطر شوک تو بیمارستان بودم و مرخص شدم ....

تو این 2-3 روزم کلی از حرفای دلم رو به ندام زدم هرچند که خیلی از دستش

تو این 2-3 روز ناراحت شدم  ولی دوست ندارم

بیشتر از این نه ندام رو یعنی موش کوچولوی نازمو و نه خودمو اذیت کنم. شاید

لازم باشه به نفع ندام واسه همیشه از این بازی

و از این عشق دست بکشم که اگه رضایت ندام این باشه این کار رو

میکنم.........

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: شنبه 28 آبان 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جدايی

ای لعنت به طعم تلخ جدایی و دوری

قراره چند روزی از ندام دور بشم......

خدایا احساس خفگی میکنم ، آخه مگه میشه

قدرت نفس کشیدن رو از یک موجود زنده گرفت بعدش

توقع داشت که اون موجود زنده بمونه .خدا جون نمیشد این

جدایی رو درست نمی کردی یا حداقل بین عاشق و معشوق جدایی رو

واسه همیشه ممنوع میکردی؟البته میدونم خدا جونم تو هم از دست ما  آفریده های

گل منگولیت خسته شدی و نمی دونی به کدوم سازمون برقصی.نا شکری نمی کنم خدا

 جون.شرمندتم بعضی وقتا خوشی میزنه زیر دلم چرت و پرت میگم بذار به حساب دلتنگیم

همین که حس کنم ندام ماله منه و من ماله ندام هستم از سرم هم زیاده

دوستتون دارم خدام و ندام.برای همیشه وحتی اگه دوستم نداشته باشید.

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: سه شنبه 24 آبان 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بهشت

نه اینا هیچ کدوم واقعیت نداره ........!

میدونم که الان من مردم ....... آره درسته خودشه

من مردم  ...... ایجا هم بهشته ......!

این همه خوبی و عشق و خوشحالی کجا میتونه یکجا و

کنار هم جمع بشه الا تو بهشت؟

ندای منم یه انسان نیست یه فرشته یا یه حوریه.

خدایا شکرت..... 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: سه شنبه 24 آبان 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

يعنی بيدارم.....؟

خدایا یعنی بیدارم..........؟

واقعاً یعنی من خواب نمیبینم؟

یه عمر همه جا رو گشتم و این همه دست و پا زدم

با انرژی با پشتکار با یه شوق وصف نشدنی

تا که آرامش رو برای یه دقیقه هم که شده تجربه کنم.

اما هرچی بیشتر گشتم کمتر پیدا کردم

حالا که انرژی و شوقی نمونده

حالا که داشتم از همه و حتی از خودم هم ناامید میشدم

تو یه تبعید گاه ، ته ته دنیا

جایی که اومده بودم تا خودم و خواسته هامو فراموش کنم

جایی که اومده بودم تا مثل یه گاو زندگی کنم

جایی که فقط اومده بودم تا زنده باشم

چیزی روکه یه عمر براش وقت گذاشتم رو

در کمال ناباوری همین جا پیدا کردم

حالا فهمیدم که میگن عشق واقعی اگه تو دل کسی باشه

بیشتر بجای استرس و غم وغصه و عذاب

به آدم آرامش میده یعنی چی

خدایا ازت یه خواهش دارم میدونم میشنوی و دست رد به سینم

نمیزنی ازت میخوام اگه همه اینا که داره اتفاق می افته

فقط یه خواب و رویاست ازت میخوام هیچوقت از این خواب بیدارم نکنی

بزار تا ابد بخوابم.اگر هم که خواب نیست  دیگه نوبت منه .الوعده وفا یه معامله

باهات کرده بودم یادته؟ تمام عمرم در مقابل یه دقیقه آرامش

بهت گفته بودم اگه یه روزی فقط حتی یه دقیقه اون آرامشی رو که میخوام

بهم دادی بعدش میتونی منو ببری حالا که چندین برابر اونو بهم دادی

پس حاضرم این دنیا رو با رضایت کامل و بدون هیچ آرزویی ترک کنم.

در هر صورت خودت مواظب ندای من باش

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: یک شنبه 22 آبان 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کاش می دونستم ......

خدایا .......هر روز که به آینده نزدیک تر میشم بجای اینکه آینده برام روشن تر بشه

داره تیرگی و سیاهیش برام زیادتر میشه.خدایا خودت بهتر از همه میدونی دیگه توان دوباره

شکستن

و ندارم همین بارم هنوز بعد از اون توفان سهمگین درست و حسابی نتونستم سر پا بایستم دیگه

راستش

قدرت مبارزه با توفان رو هم ندارم که هیچ حتی با یه باد معمولی هم نمیتونم بجنگم.پس خودم رو

میسپارم به خودت.

 

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: شنبه 21 آبان 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آدمهای ساده

آدمهای ساده را دوست دارم، همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند،

همان ها که برای همه لبخند دارند، همان ها که همیشه هستند

برای همه هستند، آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است!

بسکه هر کسی از راه میرسد یا ازشان سوءاستفاده میکند یا

زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان میدهد،

آدمهای ساده را دوست دارم،

آنان که بوی ناب " آدمی " میدهند

نویسنده: crazy frog ׀ تاریخ: جمعه 20 آبان 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , sarsepordeh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM